آملج

مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 904 / آمله ..... ص : 904
بفارسي اسم آملج‏ است و بتركى تفاح را نامند
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 1000 / قلوباسير ..... ص : 1000
اسم رومى شير آملج‏ است و آن آمله پرورده در شير تازه دوشيده است‏
معارف گياهى / ج‏6 / 372 / آمله ..... ص : 372
به فارسى «آمله» و در كتب طب سنتى با نامهاى «آملج‏» و «املج» آمده است. و به هندى نيز «آملا» و «اونلا» گويند. به فرانسوى‏Myrobalan emblique و به انگليسى‏Emblic myrobalan نامند. ميوه گياهى است از خانواده‏Euphorbiaceae نام علمى آن‏Phyllanthus emblica L . و مترادفهاى آن‏Emblica officinalis Gaertn . وEmblica pectinata Ridl . مى‏باشد. و در بعضى مداك از جمله گياه‏شناسان هندى‏E .officinalis را نام اصلى و ساير نامهاى فوق را نام مترادف ذكر مى‏كنند.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 76 / تعريف: ..... ص : 74
4P .Simplex 5P .Niruri ميوه، برگ، گل، ريشه و دانه آن به مصارف درمانى مى‏رسد. ميوه تازه و خشك، تخم، برگ بيخ و پوست آمله در داروها به كار مى‏رود. در طب، پوست كنده و بى دانه آن استعمال مى‏شود. چون در شير بخيسانند شير آملج‏ نامند. آمله تازه را بايد چند روز در شير خيسانده، سپس آن را خشك كنند، زيرا آنچه در شير پرورده نشده باشد تلخ و بسيار قابض است. آمله در روشهاى مختلف طبى مثل الوپاتيك، هوميوپاتيك يونانى و اورويدك به كار رفته است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 76 / اسم: ..... ص : 76
و به عربى: املج و السنانير مى‏گويند. آمله را به لاتينى:Phyllanthus و به عربى آملج‏، امبل، اميله و انولا مى‏گويند. اسم طبى آن‏Myrobalanus است. به فرانسوى‏Myrobalan Emblic مى‏گويند. به سريانى: ارها، به رومى: قلوبا، قلوبا ميخ، قلوبا شير (آمله پرورده در شير)، به مصرى: سنانيرز به سانسكريت: آملكى، شرى پهل، شوا، اكرا و اسامى ديگر. به انگليسى‏Embelic Myrobalan وEmblica Offici Nalis ، به لاتينى:Phylanthus Emblica و به سريانى املك و به هندى امله مى‏گويند. آمله را به هندى، آنوله، دهاترى پهلا، امرت پهلا، امالاكا و سرى پهلا مى‏گويند. آمله را به سريانى ارها، به رومى قلوبا، به مصرى سنانير و به هندى آنوله مى‏نامند.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 79 / خواص: ..... ص : 78
استعمال آن از ورود بخارهاى بد بو به بينى جلوگيرى مى‏كند. روغن آمله مقوى و ثابت كننده رنگ مو و نافع شوره سر است. ميوه آملج‏ نافع سوزاك، سفليس، خارش، كچلى انگلى، صاف كننده خون، مقوى دندان و مدر حيض است. بادشكن، هضم كننده، ملين، مقوى و تب بر است. از آن جهت رفع استفراغ، كمى ترشحات ادرار، رفع يبوست، درمان التهاب و باد سرخ استفاده مى‏گردد. دانه گياه براى درمان بيماريهاى مختلف مانند آسم، برونشيت و رفع ترشحات زنانگى به كار مى‏رود. به علاوه آن را قابض و خلطآور مى‏دانند، ميوه نارس آن مدر و ملين است. از مخلوط برگ اين گياه و دانه شنبليله، دم كرده‏اى در بعضى نواحى هند تهيه مى‏شود كه از آن جهت رفع ديسانترى مزمن و به عنوان مقوى استفاده مى‏كنند.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 79 / خواص: ..... ص : 78
روغن آن براى تقويت و رويانيدن مو مفيد است. تخم آملج‏ نافع تنگى نفس، برونشيت و امراض صفراوى و جوشانده آن نافع مرض قند مى‏باشد. چكاندن خيسانده آن نافع امراض چشم، مرباى آن خوش طعم و لذيذ و براى قوت قلب و مغز، بواسير خونى، امراض جگر و معده استفاده شده است. تمام خواص هليله در آن مى‏باشد.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 80 / خواص: ..... ص : 78
اطباى مسلمين عيناً مطابق اطباى هند در موضوع آملج‏ آورده‏اند كه آن قابض، تعديل كننده مزاج، مفرح، مقوى قلب و نافع رطوبات بدن مى‏باشد آنان آمله را بيشتر در امراض مختلف سيلان داخلى استعمال كرده‏اند.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 81 / محل رويش: ..... ص : 81
به حالت وحشى در نواحى حاره و نيمه حاره هند مى‏رويد و يا پرورش مى‏يابد. در سيلان، چين و مالايا نيز پراكنده است. در آسياى جنوبى روييده مى‏شود و در ايران نمى‏رويد. ابو ريحان گويد: درخت بليله و آمله در كوههاى كشمير است و بسيار ديدم و بعضى آن را شير آملج‏ گويند. معدن آن جزيره‏اى است از جزاير دريا كه معدن هليله زرد است.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / مقدمه / 26 / مقدمه كتاب
هروى نام‏هاى اين 584 دارو را به عربى و فارسى و گاه به- سريانى و يونانى نيز بدست داده است. از اين گذشته از تعدادى از داروها نام مى‏برد كه خاص سرزمين هند بوده است و ازاين‏رو نام آنها غالبا در ديگر كتب مفردات طبى نيامده است. بدين سبب در ديباچه كتاب ادعا مى‏كند كه در مداوا «راه حكيمان هند» پيش گرفته است. و در جاى ديگر (ذيل ماده آملج‏) مى‏نويسد كه سير آملج‏ كلمه‏ايست به زبان هندى «و من آن جاى كه آن رويد (يعنى هندوستان) حاضر آمدم و ديدم». با اين‏همه بقول مايرهوف پيداست كه كتاب هروى مانند ديگر پزشكان و داروشناسان اسلامى بر اساس طب و داروشناسى يونان باستان تأليف شده است.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 9 / آملج(jalom و jalmA) ..... ص : 9
آملج‏molaj) و(Amlaj
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 9 / آملج(jalom و jalmA) ..... ص : 9
(لا)Phyllantus emblica (فر)Myroblan emblic آملج‏ آمله دو جنست با استه و بى‏استه، و بهترين اوى بى‏استخوان است و بعضى طبيبان اندر دفترها خوانده‏اند جنسى از امله راكى سيرآملج نبشته بود ايشان مصحف شير املج بخواندند و پنداشتند كى ان شير املج است كى اندر شير آغشته بود و اين از ايشان خطا بود كى نام ان خوذ سيراملجست بسين و اين بزبان هندى گفته است. و معنى اين انست كى املج بى‏استخوان و من انجاى كى ان رويذ حاضر امدم و ديذم.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 9 / آملج(jalom و jalmA) ..... ص : 9
آملج‏ معرب لغت فارسى آمله است و به- همين سبب در نسخه نس و در اغراض- الطبيه روى الف علامت مد گذاشته‏اند.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 9 / آملج(jalom و jalmA) ..... ص : 9
اما در غالب منابع آملج‏ را بصورت املج بر وزن اعرج ضبط كرده‏اند. در تحفه و مخزن به هر دو صورت ديده مى‏شود.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 9 / آملج(jalom و jalmA) ..... ص : 9
تعريف اين گياه در ترجمه صيدنه چنين است: املج را به لغت سريانى املك گويند و به لغت هندى امله گويند و درخت او به هيأت بزرگ باشد و برگهاى او خرد بود و ميوه‏اش پيش از ادراك ترش بود و اندك عفوصتى دارد و چون او را در آفتاب بيندازند رنگ او از سبزى به سرخى شود چنانكه غوره انگور و سيب خام كه به سبب آفتاب از سبزى به زردى رود .. رازى گويد علامت نيكوئى آمله آنست كه رنگ او سرخ باشد و طعم او تيز بود ... و بعضى- آن است كه شير املج گويند ... و ابو جريح و رسايلى گويند شير املج بدان سبب گويند كه آنجا در شير تر كنند تا قوت قبض در او كم شود و متقدمان شاه املج گفته‏اند كه سبب آن است كه نيكوترين انواع آمله اوست شاه بلوط و شاه لوح و شاهترج گفته‏اند به همين معنى ممكن باشد كه به سبب كثرت استعمال حرف را در شير املج به ها مبتدل شود چنانكه شاه غرششتان و شار غرسشستان گويند ورا در اين موضع بدل است از ها (ترجمه صيدنه، ب 17). در هداية المتعلمين همه جا لغت آمله به كار رفته است و مؤلف اين دارو را در بيماريهاى گوناگون تجويز كرده است (ر ك: همان كتاب فهرست داروها). آملج‏ در قوت‏هاى او خلاف كرده‏اند خواجه بو على سينا رحمة اللّه مى‏گويد مگر درست آن است كه او خشك است و اندكى ميل به سردى دارد ... و پرورده او طبع را نرم‏كند (اغراض، 610). املج ثمر درخت هندى است و معروف است و مستعمل مقشر بى‏دانه و چون در شير بخيسانند شير آملج‏ نامند و گويند شرط است كه تازه آن را چند روز در شير بخيسانند و بعد از آن خشك كنند و آنچه در شير پرورده نشده باشد تلخ و بسيار عفص (تحفه، 32).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 10 / آملج(jalom و jalmA) ..... ص : 9
املج به فتح همزه و سكون ميم و فتح لام و سكون جيم مشهور به آملج‏ است به مد الف و كسر ميم به لغت مصر سنايزه و به فارسى آمله و بهندى انوله نامند و شير پرورده آن را شير آملج‏ گويند (مخزن).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 10 / آملج(jalom و jalmA) ..... ص : 9
درباره سير آملج‏ يا شير آملج‏ چنانكه ديديم تقريبا تمام مؤلفان كتب ادويه مفرده نوشته‏اند كه به معنى آمله پرورده در شير يا آمله مربا است. آملج‏ در شرح اسماء- العقار نيامده اما در همان كتاب ذيل شير املج چنين ذكر شده است: شير املج هو الاملج المربى (شرح اسما، م 374).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 10 / آملج(jalom و jalmA) ..... ص : 9
پس در ميان اين‏همه اقوال وجه تسميه‏اى كه از ترجمه صيدنه نقل كردم مبنى بر- اينكه شير آملج‏ به معنى شاه آملج‏ است جالب توجه است و چون اين قسمت در متن تازى صيدنه دقيق‏تر و رساتر بيان شده است عينا از همان كتاب نقل مى‏شود:
و اما شير املج فانه يجلب من جزاير البحر ... و قال ابو جريح و الرسايلى انه املج يقع فى بلده فى اللبن لينكسر شدة قبضه ... و قال احزون بل هو افضل اجناسه فسمى لذلك شاه املج كالشاهبلوط و الشاهلوج و الشاهروذ و امثالها و هنا الشاه و بما نقل الى الرافقيل شارغرشستان و شير باميان فشير املج هو شاه املج (الصيدنه، ب 29- 30). اين وجه تسميه‏اى كه ابو ريحان از ديگران نقل مى‏كند البته بنياد علمى ندارد زيرا اولا تبديل كلمه شاه به شار يا شير بر خلاف اصول زبان‏شناسى و آواشناسى (فونتيك) است. ثانيا كلمه شار و شير در اعلام جغرافيائى مانند شارغرشستان و شير با- ميان بايد بمعنى شهر (شار، شارسان) باشد نه به معنى شير. اينكه هروى مى‏گويد سير آملج‏ به زبان هندى يعنى آملج‏ بى‏هسته معلوم نيست كه مرادش از زبان هندى چيست. اگر مقصود سانسكريت باشد كه در اين زبان «سير» به معنى هسته يا بى‏هسته نيست (از افادات آقاى دكتر فتح اله مجتبائى).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 11 / آملج(jalom و jalmA) ..... ص : 9
مايرهوف با مقدمه فرانسوى بر شرح اسماء ص 72 و 73). مايرهوف درباره شير آملج‏ مذكور در شرح اسما كه پيش از اين نقل كردم به پيروى از ديگر مؤلفان سلف مى‏نويسد شير آملج‏ مركب است از شير به معنى لبن و آملج‏ و در مورد كلمه اخير مى‏گويد املج معرب واژه فارسى آمله‏mala يا آمله‏mola است و اين نيز ماخوذ از واژه سنسكريت‏m laka ياam l ki است. آمله ميوه درختى است كه نامش ... [در صدر اين گفتار نوشته شده است‏]. ابن بيطار نيز شير آملج‏ را بمعنى آملج‏ پرورده در شير گرفته است.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 11 / آملج(jalom و jalmA) ..... ص : 9
آمله .. درختى از تيره فرفيون كه گاهى بعضى انواع آن بصورت درختچه نيز ديده مى‏شود.- داراى برگهاى متناوب كامل و مسطح است و گلهاى كوچكى دارد، آملج‏، املج، امبل (فرهنگ معين).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 69 / بليلج(jalilaB) ..... ص : 69
بليلج معرب بليله فارسى است و هروى در جاى ديگر (ذيل ماده آملج‏) بجاى بليلج، بليله مى‏نويسد: آملج‏ ... با هليله و بليله از وى معجون كنند (زل 15/ 3). صاحب هداية المتعلمين نيز در موارد عديده «بليله» را در تداوى امراض مختلف تجويز كرده است (ر ك: همان كتاب، فهرست داروها). تعريف اين دارو به موجب ترجمه صيدنه چنين است: جرم بليلج هموار است و سرهاى او تيز و رنگ او خاك فام و در هيأت به مازو ماند و در ميان دسته او مغزى باشد شبيه مغز بادام يا مغز فندق و مغز او شيرين باشد ... و آنچه سرهاى او تيز است هليله كابلى است اما بليله به گردى مايل است و لون او به زردى زند ... و تشنج آرد چنانكه هليله و او در خاصيت به آمله نزديك است (ترجمه صيدنه، ب 29). بليله سرد است
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 441 / پروردن ..... ص : 441
معادل اين اصطلاح «تربيت» است كه در مفردات طبى بجاى آمله پرورده و زنجبيل پرورده، آملج‏ مربا و زنجبيل مربا نيز نوشته‏اند.

 

?> soap2day