معارف گياهى ؛ ج2 ؛ ص17
آلوچه
به فارسى «آلوچه»، در سردشت «هلهلو»، در گيلان و شهسوار «شالهلو» و در آستارا و طوالش «آلچه» ناميده مىشود. نام علمى آنPrunus divaricata Ledeb . و مترادفهاى آنPrunus cerasifera subs divaricata( Ledeb. )Schneider وPrunus phoeniocarpa Hausskn . مىباشد.
درختچهاى است بىخار يا كمى خاردار، كوتاه، بلندى آن تا 3 متر مىرسد. در جنگلهاى شمال ايران بهطور جنگلى مىرويد. ميوه آن تخم مرغى كوچك به قطر 3- 2 سانتىمتر و پس از رسيدن به رنگ زرد و سرخ متمايل به بنفش درمىآيد. مزه آن ترش و شيرين است.
2.Prunus divaricata Ledeb. sub caspica Kov. Ekim.
و مترادف آنPrunus caspica Kov .Ekim .. اين تحتگونه در جنگلهاى جلگهاى شمال ايران و در جنگلهاى مخروبه شمال از گرگان تا طوالش مىرويد. درختى است كه بلندى آن تا 5 متر است. ميوه آن گرد نارنجى مايل به سرخى مىباشد و به درشتى گوجه نارس.
مزه آن وقتى رسيد شيرين است. نامهاى محلى آن در شمال در كجور «آلوچه»، در آستارا و طوالش «آلچه» و در لاهيجان و رودسر «آلو- هلو» مىباشد.
3.Prunus divaricata Ledeb .sub divaricata . اين تحت گونه نيز به نام آلوچه معروف است و علاوه بر جنگلهاى شمال در مناطق استپى كشور هم ديده مىشود. از گرگان تا گيلان در ارتفاعات 250 مترى و در مناطق استپى مانند كرمانشاه در دامنهكوه پرو و بيستون و در همدان، نهاوند و سپيددشت لرستان، در باغ غيچ شيراز، پسقلعه و توچال در اطراف تهران ديده مىشود. نام آن بهطور كلى آلوچه و در شمال شالهلو مىباشد.
تحفة المؤمنين / ج1 / 88 / ادرك: ..... ص : 88
عربى است. به فارسى، آلوچه سلطانى نامند.
تحفة المؤمنين / ج1 / 529 / شاهلوج: ..... ص : 529
به جيم و به كاف، معرَّب از شاه آلوى فارسى و آن، آلوچه سلطانى و در ادرك، مذكور شد.
خلاصة الحكمة / ج3 / 525 / اسامي علمي مفردات ..... ص : 525
اجّاص/ آلو/ آلوچه/ آلوچه سلطانى/ آلوى زرد بخاراى/Prunus domestica L .
خلاصة الحكمة / ج3 / 526 / اسامي علمي مفردات ..... ص : 525
ادرَك/ آلوچه سلطانى/Prunus divaricata Led .
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 106 / * ماهيت آن * ..... ص : 106
ثمريست مشهور و معروف بسرياني جاسا اكاما و سنك بادكوكا فيلون و بلغت رومي و مسقينون و اهل مغرب و اندلس ترش آن را عين البقر و بفارسي آلو نامند و آن اصناف و الوان و بستاني و كوهي مىباشد و بستاني آن اصناف و الوان مىباشد صنفى سياه و بسيار بزرك و از مطلق آن مراد آن است و صنفى زرد و اين بزرك و كوچك نيز مىباشد و بيوناني اين را ادرك و بفارسي آلوچه نامند كه مصغر آلو باشد و اين نازكتر است و سردتر و لطيفتر اصناف آن است و سفيد آن را در عراق شاهلوج خوانند يعني شاه آلو و آلوچه سلطاني و صنفى سرخ و صنفي از سرخ آن بسيار ترش مىباشد و سرد است قائم مقام تمر هندى در تطفيه و ترقيق مواد و آن را كشيه نامند و چون خشك كردد سياه و ازرق شود و صنف كوهي آن كوچك و بسيار ترش مىباشد و شيرين نمىكردد و باقوت قابضه و درخت آن كوچكتر از بستاني است و اجاص چون مطلق مذكور شود مراد از ان آلوى زرد بخارائي است كه تازه آن زرد كهربائي شفاف ميخوش نيكو طعم مىباشد و بهترين اصناف اماكن ديكر است و در خراسان مىشود و بس و آنچه جاهاى ديكر مىشود مانند آن نيست و بعد از ان آلوى سياه فارسي است كه بعربي مشهور بقلوب الدجج يعني دل ماكيان است و نوعى از ان طبرى است كه آن را نيشو كويند و درد مشق نوعى آلوئى مىشود كه برومي آن را فقوميلاس نامند و اين نوع قابض بود
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 108 / * ادرك * ..... ص : 108
بفتح همزه و سكون دال مهمله و فتح راى مهمله و كاف لغت عربي است بفارسي آلوچه سلطاني نامند و كويند نيشوق
أسماء الأدوية / 151 / شاهلوج: ..... ص : 151
معرب شاهآلوى فارسى است كه آلوچه سلطانى گويند و آن قسمى از ادرك است
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج1 / 69 / تعريف: ..... ص : 68
3 سفيد رنگ آن را در عراق شاه آلوچ، شاه آلو و آلوچه سلطانى مىنامند.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج1 / 70 / اسم: ..... ص : 70
مىگويند كه از خانواده بطميه مىباشد. آلو بيابانى در لغت طبى به نامPrunus Virgina >Wild Cherry< نوشته شده است. نام درخت آنFam< prunus Serotina Ehrhart >Rosacra مىباشد. آلوى بيابانى شيرين (اسپندياس شيرين) را به فرانسهSpondias Doux .Pumme Cytheoe .Cajamauga و به لاتين:Spondias Dulcis مىگويند، لفظ اجاص را در زبان مصرى: برقوق و در فرانسهPrunier Domestiqe و در زبان علمى آن راPrunus Domestica مىگويند. در شام خوخ را اجاص مىگويند، كه اين كلمه در آنجا تحريف شده است، ولى اجاص و خوخ هر دو از تيرهRisaceac هستند. نوعى از آلو بخارا را در تركيهFakumilas مىنامند. آلوچه وحشى را هلوى جنگلى نيز مىنامند. آلوچه را به فارسى: آلوچه سلطانى
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 16 / اجاص(s jjE) ..... ص : 16
شاهلوج ... يعنى شاهآلو و آلوچه سلطانى (مخزن). «و هو الشاهلوك و يقال شاهلوج» (شرح اسماء، م 13) شاهلوك و شاهلوج هر دو از نامهاى فارسىاند كه بنوعى آلوى درشت سفيد اطلاق مىشود (ما- يرهوف، 132). «آلو ... درختى از تيره گل سرخيان از دسته باداميها، با گلهاى سفيد كه گلهايش قبل از برگها در آغاز بهار ظاهر شوند و داراى انواع متعدد از قبيل آلوزرد، آلوسياه، آلوبخارا، آلو- قيصى [و به املاى صحيح غيسى]، آلو- مويزى و آلوى كوهى مىباشند، اجاص، برقوق» (فرهنگ معين).
خلاصة الحكمة / ج3 / 526 / اسامي علمي مفردات ..... ص : 525
ادرَك/ آلوچه سلطانى/Prunus divaricata Led .
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 36 / انزروت ..... ص : 35
پاك شسته بدستور مذكور با هليله و آرد برنج به آب ليمو سرشته حبوب سازند و يا حب الدبق كه مويرج است و رب السوس و غاريقون و هش سفيد و مصطكى و حشيش غاقت و افسنتين رومي و صبر سقوطرى اجزاى مساوى كوفته و پخته به آب كرفس سرشته و دست را بروغن بلسان چرب كرده حب بندند شربتي از يك درم تا دو درم و غذا زيرباج باشد و اين حب براى فالج و لقوء و رعشه و اوجاع ظهر و امثال اينها نافع است و بعضي حب السلاطين مدبز را با آب زنجبيل تازه كه بهندى ادرك نامند دو شبانهروز سائيده پس حبوب بسته هر حبي بقدر نخود كوچكي و در سايه خشك نموده عند الحاجت يك حب تا دو حب استعمال نمايند و تربد را خراشيده بروغن بادام چرب بايد كرد و جريض كوبيده با زنجبيل سوده باستعمال آورد و تشميزج را در لته بسته در سركين الاغ با اب جوش بايد داد تا پوست ان نرم كردد پس مقشر نموده سوده بكار برند و ماذريون را دو شبانهروز در سركه بايد كه بخيسانند و در بين دو سه بار سركه را تبديل كنند پس شسته خشك كنند و نيم كوفته بروغن بادام چرب كرده بهر نحو كه خواهند استعمال نمايند و تدبير هريك بتفضيل و چند نوع ديكر در قرابادين ذكر يافت* تدبير كمون آنست كه بكيرند زيره كرماني تازه كه كهنه و پوسيده نباشد و پاك و پاكيزه نموده در ظرف چيني يا سفالى لعابدار كرده سركه انكورى كهنه بر بالاى آن ريزند آن مقدار كه چهار انكشت بالاى زيره آيد پس يك روز و يك شب بكذارند و در بين زير و بالا نمايند پس در سايه خشك نموده اندك بريان كنند و اكر زود خواهند كه خشك كردد بر پارچه كرپاس پاكيزه پهن كنند و دايم برهم زنند تا خشك كردد
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 85 / * افعال و خواص آن * ..... ص : 84
بدستور كرههاى بند آن را نيز مقدار دو سه مثقال با قدرى زنجبيل تازه كه بهندى ادرك نامند جهت تقويت باه مفيد مىدانند و قسم ديكر كه بر كنار آبها مىرويد برك آن اندك باريك بلند و هر دو فى الجمله شبيه بكوش موش و اين غير ماكول است
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 87 / * اعضاء الغذاء و النفض * ..... ص : 87
ضماد برك آن بر فم معده مسكن غثيان و بر معده و زير ناف قاتل ديدان و شرب عصاره آن نيز مانع غثيان و مفتح سده است و آشاميدن عصاره برك آن مفتت حصاة و مدر بول و حيض و فضلات رديه و عرق النسا و استرخاى انثيين و مفتح سدد و رافع قولنج و محلل خون منجمد در مثانه و دافع سموم بارده است بتنهائي و يا با عسل و با باميپختج و با اين هر دو بهتر زيرا كه مقوى فعل آنند و آشاميدن آب برك تازه آن با قدرى آب زنجبيل تازه كه بهندى ادرك نامند دافع وجع رحم و حبس طمث و عقر عارضي و باعث حمل است
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 106 / * ماهيت آن * ..... ص : 106
ثمريست مشهور و معروف بسرياني جاسا اكاما و سنك بادكوكا فيلون و بلغت رومي و مسقينون و اهل مغرب و اندلس ترش آن را عين البقر و بفارسي آلو نامند و آن اصناف و الوان و بستاني و كوهي مىباشد و بستاني آن اصناف و الوان مىباشد صنفى سياه و بسيار بزرك و از مطلق آن مراد آن است و صنفى زرد و اين بزرك و كوچك نيز مىباشد و بيوناني اين را ادرك و بفارسي آلوچه نامند كه مصغر آلو باشد و اين نازكتر است و سردتر و لطيفتر اصناف آن است و سفيد آن را در عراق شاهلوج خوانند يعني شاه آلو و آلوچه سلطاني و صنفى سرخ و صنفي از سرخ آن بسيار ترش مىباشد و سرد است قائم مقام تمر هندى در تطفيه و ترقيق مواد و آن را كشيه نامند و چون خشك كردد سياه و ازرق شود و صنف كوهي آن كوچك و بسيار ترش مىباشد و شيرين نمىكردد و باقوت قابضه و درخت آن كوچكتر از بستاني است و اجاص چون مطلق مذكور شود مراد از ان آلوى زرد بخارائي است كه تازه آن زرد كهربائي شفاف ميخوش نيكو طعم مىباشد و بهترين اصناف اماكن ديكر است و در خراسان مىشود و بس و آنچه جاهاى ديكر مىشود مانند آن نيست و بعد از ان آلوى سياه فارسي است كه بعربي مشهور بقلوب الدجج يعني دل ماكيان است و نوعى از ان طبرى است كه آن را نيشو كويند و درد مشق نوعى آلوئى مىشود كه برومي آن را فقوميلاس نامند و اين نوع قابض بود
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 208 / * ماهيت آن ..... ص : 208
ثمر درختى است هندى خصوص در بنكاله كثير الوجود و درخت آن تا بسه قامت بلند مىشود و جوف تنه آن رخو متخلخل كثير الرطوبت و اكثر يك ساق بلند و بر سر آن شاخهاى كوتاه و برك آن شبيه ببرك بيد انجير و از ان نرمتر و از ان بزركتر و ثمر آن نزديك شاخهاى آن مانند نارجيل و بمقدار نارجيل كوچكى و يا متوسطي با پوست خشبي و فى الجمله شبيه بدان و در تمام سال بر درخت مىباشد و در زمستان مىرسد در خامى سبز و مغز آن سفيد و با لبن بسيار و سفيد و بعد رسيدن پوست آن زرد رنك و مغز آن سرخ رنك و اندك شيرين و يتوعيت آن كمتر مىكردد و بالاى مغز جوف آن پرده مانند پرده مغز خربزه و در جوف آن تخمهاى بسيار كوچك مائل بتدوير بمقدار فلفلى با ريشهاى باريك سفيدى بدان پرده پيوسته و با رائحه اندك كريهى و همچنين مغز پوست آن را با دو سه قطره لبن آن را چون قليلى با آب زنجبيل تازه كه بهندى ادرك نامند بر كوشت بمالند حتى كوشت كاو و طبخ نمايند يا كباب سازند بزودى آن را مهرا نمايد و همچنين چون قدرى از پوست آن را با كوشت طبخ نمايند و حلواى ثمر نيم خام باليده آنكه در آب طبخ نمايند و شيريني بقدر مطلوب داخل نمايند و با روغن بريان كنند و بقدرى زعفران و قليلى مشك بكلاب سوده مطيب نمايند لذيذ مىباشد بهترين آن بزرك باليده بكمال رسيده ضخيم شيرين شاداب كم بوى آنست
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 426 / * افعال و خواص آن ..... ص : 426
مقطع و جالي و مسهل بلغم و سودا و اخلاط غليظه و سوخته و جاذب رطوبات خام و رقيق از دماغ و مفاصل و اقاصي و اعماق بدن و مفتح و جهت استسقا و يرقان و سنك كرده و مثانه و وجع ظهر و وركين و ساق و نقرس و بالجمله اكثر امراض بارده بلغميه رطوبيه را نافع خواه بتنهائي و يا با ادويه مناسبه و مقويه و معينه عمل آن و چون حلق را مىسوزاند اكر بدان رسد و تا مدتى سوزش و دغدغه آن محسوس مىكردد و اكثر مردم راقي مىآورد بهتر آنست جهت رفع آن حب مشوى آن را شكسته در جوف دانه كشمش و يا مويز دانه برآورده كذاشته بلع نمايند خواه بالاى آن دواى ديكر بياشامند و يا نه و اهل هند و بنكاله مقدار كمي از آن را بقدر برداشت و آنكه اسهال كند باطفال شيرخواره اكر در مزاجشان سردى محسوس كردد به آب زنجبيل تازه كه بهندى ادرك نامند و الا با شير مرضعه آن حل كرده در مرض ام الصبيان و مرض دبه بتحريك دال مهمله و باى موحده مشدده و ها كه در ان مرض پهلوهاى اطفال مىجهد و كريه و اضطراب بسيار مىكنند به حدى كه شير نمىكيرند و در اكثر اعراض با ام الصبيان مشاركت دارد سه چهار دست اجابت نموده با فاقه مىآيد مجرب است و نيز در معاجين و غير آن در اكثر امراض مستعمل دارند و كفتهاند اكتحال به آب سائيده آن در چشم مار كزيده باعث عدم تضرر از زهر آنست اما بايد كه قليلى باشد زيرا كه دند كمال مضرت بچشم دارد و ضماد آن با ماست جهت شقاق و داء الثعلب و برص حيوانات و بدستور با آبليمو و آب زنجبيل تازه جهت داء الثعلب و با ادويه مناسبه جهت جميع اورام بارده و اوجاع و طلاى آن حافظ سياهي موى و ليكن مورث تورم و قرحه و تقشر جلد است و چون بر لب رسد سرخي آن را زائل كند و تكرار آن موجب برص مضر محرور المزاج و يابس و نحيف البدن
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 478 / * زنجبيل * ..... ص : 478
بفتح زاى و سكون نون و فتح جيم و كسر باء موحده و سكون ياء مثناة تحتانيه و لام بهندى تر تازه آن را ادرك و خشك آن را سونتهه نامند و سندهي نيز كويند
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 572 / * افعال و خواص سفيد ان ..... ص : 571
التهاب و منع صعود بخارات بدل و دماغ و برسام و ضعف قوت حافظه و ذهن و دل و معده و جكر بتخصيص در محرور المزاج و بدستور طلا و نيز طلاى آن با كلاب و قليلى كافور بر پيشاني جهت صداع حار و بتنهائي و يا با نيم وزن آن انزروت با سفيدى تخممرغ بر پيشاني و صدغين جهت صداع حار و منع نزلات بچشم و سائر اعضا و بتنهائي و يا با ادويه بارده مناسبه جهت خفقان و وجع معده حار و رفع بدبوئي نوره و عروق و با آب برك عنب الثعلب و يا با آب حي العالم و يا با آب برك خرفه و يا با آب طحلب و امثال اينها جهت نقرس حار و اورام حاره مانند حمره و نار فارسي و منع ريختن فضول بعضو در ابتداى علت و بالخاصيت طلاى آن مورث حرارت و خارش شديد در بدن بسبب تكثيف مسام و ميل معده بباطن و رافع آن سركه و روغنهاى كرم و لطيف و بغايت مضر باه و قاطع آن و مضر صوت مصلح آن عسل و نبات مقدار شربت آن يك مثقال بدل آن نصف وزن آن كافور و بعض اشنه كفتهاند و بدل سرخ آن نصف وزن آن فوفل است و صندل سرخ در افعال مذكوره از تفريح و غير آن شربا ضعيفتر و طلاء قويتر از سفيد و طلاى آن جهت درد سر حار و اورام حاره و ضماد آن با روغن زنبق جهت رفع تپ و اعيا و با كلاب جهت رفع قلاع دهان و بدستور جهت درد آن قرشي در شرح قانون كفته كه مستعمل در زمان مادر اضمده و غير آن صندل سرخ است و در مشروبات صندل سفيد جهت آنكه اتفاق كردهاند بر آنكه در صندل سرخ جزو حارى نيز است كه نفوذ مىفرمايد اجزاى بارده را از خارج بداخل و لهذا اقوى است قعل آن از سفيد در خارج و چون با سفيد نيست اقوى است از سرخ در داخل و صاحب شفاء الاسقام كفته كه آنچه مشاهده كردهام ما از اطبا آنست كه استعمال مىكنند صندل سفيد را در اسهال صفراوى و سرخ را در اسهال دموى و هر دو را باهم در اسهال مختلط باهم و سه عدد از تخم آن را چون بياشامند جهت بول الدم و حرقة البول و مرضى كه بجاى مني خون انزال شود مجرب دانستهاند و اطباى هند با آب زنجبيل تركه بهندى ادرك نامند استعمال مىنمايند و جوارش و حب صندل و خميرها و سفوف و اشربه و معجون و مفرح آن در قرابادين مذكور شد
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 887 / * افعال و خواص ان ..... ص : 887
اهل هند برك نازك نورسته آن را مقدار شش هفت برك با آب سائيده با اندكي زنجبيل تركه بهندى ادرك نامند جهت حميات كهنه مىخورانند و تخم آن را سائيده با آب و سر را بدان مىشويند جهت رفع حزاز و مىكويند شرط است در استعمال جهت حميات اجتناب از ماست و لبنيات و ماهي و كوشت و كل كامه در قرابادين كبير در حرف الكاف ذكر يافت*
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج1 / 70 / اسم: ..... ص : 70
ادرك، به شامى: برقوق و بعضى فيشوق و به انگليسىPrunus